سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پاتوق بچه های میهن چت

در تمام مسیر طولانی که خود را همراه آن کرده بودم، تسلیم دوست داشتن‌هایم شدم و هزاران بار بغض خود را در گلوی خود حبس کردم  .

دل گمراهم بوی عطر عشق تو را ناخواسته و ندانسته به سوی من آورد  . فکر می‌کردم در پاییز هم می‌توان جوانه زد اما این بار ساقه‌های محبت در دل من خشک و سیاه شدند  .

قلب عاشقانه ام را چه بی رخمانه سوزاندی. لحظه‌های سبز و شیرین مرا چه ناعادلانه به سیاهی و تلخی کشاندی. همیشه بر آن بودم که از عشق زیبایم برای همگان بخونم. و فریاد برآرم که چگونه عاشق دوست داشتنت بودم. اما هرگز این خروش عشق را در دل من باور نداشتی .

حالا دیگر شرمگین این دل خود شدم.... براستی چرا تورا ساختم ؟؟؟؟
چرا تورا ساختم ؟
چرا ترانه های عاشقی را برای تو سرودم؟ حال دیگر عشق من خفته است, دستانم دیگر آغوش گرمت را طلب نمی‌کنند

وای بر من که چگونه در حسرت دوست داشتنت سوختم.
وای بر من که چگونه شب و روزم را آلوده ی تو کردم.چه ناگاه بانگ نفسهایت را برایم خاموش کردی.
چه ناگاه شیشه ی دلم را با غرورت شکستی.
و چه ناگاه مرا در آتش عشق بی فروغت سوزاندی.

رهایت کردم, رهایت کردم که دیگر در قفس قلبم اسیرو درمانده نباشی. عشق تو را برای خود یک خاطره‌ی جاویدانه ثبت خواهم کرد. یقین داشته باش که دیگر سرزمین تشنه‌ی دلم را با وجود تو سیراب نخواهم کرد. و گل‌های زیبای باغچه ی عشقم را دیگر با نگاه تو آبیاری نخواهم کرد.

تقدیر را اینگونه برایم رقم زدی می توانست زیباتر از این باشد. غنچه‌ایی در حال شکفتن باشد اما تو خواهان آن نبودی. دیگر نمی‌مانم، می روم،,می‌روم و آن کلبه عاشقی و آن غروب پاییزی را تمام زیبائی‌هایش به تو می سپارم. پس رهایش نکن بگذار بپاس عشقی که به تو داشتم این خاطرات برای همیشه زنده بماند.
هرگز شوق سفر را با من نداشتی ... و هرگز مرا همراهی نکردی.

نمیدانم خانه عاشقی کجاست و به کدامین سو باید رفت؟

 

 


نوشته شده در سه شنبه 91/6/21ساعت 2:45 عصر توسط ماه گل نظرات ( ) |


Design By : Pichak